کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

قندک مامان

گردش و تفریح با بابایی

عشقم سلام تو این پست می خوام برات عکسای ده روز گردش با بابایی رو بزارم آخه بابا تقریبا ده روز تعطیلات تابستانی داشت و ما بخاطر گرمای شدید هوا ترجیح دادیم که مشهد بمونیم و همینجا بریم گشت و گذار که البته بیشتر تو پاساژا و طرقبه شاندیز می چرخیدیم  رو عکسات توضیح میدم:     وقتی میریم فروشگاه برای خودت میچرخی و هرچی دوست داری برمیداری   جدیدا از ملی یاد گرفتی پنجره ماشینو بکشی پایین و بری اون بالا بشینی که خیلی کار خطرناکیه برای همینم پنجره ها قفل میشن و فقط با نظارت خودم میتونی بری بالا و کیف کنی   وقتی میریم شاندیز دوست داری همش آب بازی و گل بازی کنی ...
18 مرداد 1393

دلیل شادی و خنده ی من

گلگلکم این داستان سوال کردنات هنوز ادامه داره و کلی سوژه شده برای بوسیدن و آغوش گرفتنت بزار تا بگم چند روز پیش تو ماشین بودیم  معمولا بعد از طی مسافتی شما حوصله ات از تو صندلی خودت بودن سرمیره و میای وسط دو تا صندلیای جلو وایستاده و ددددد برقص و آواز و بابا کرم و دوستت دارم .......... آهنگ بابا کرم رو تقریبا چهار پنج باری تکراری درخواست میدی  و اگه بهت بگیم نه جیغ و داد و هوار ...... خلاصه وقتی حسابی باباکرمتو خوندی و رقصیدی خسته میشی و روی کنسول نشسته بازم مثل همیشه بعد کم کم و موذیانه میای جلو تا خودتو به بغل من برسونی  وقتی هم میای جلو بازم طبق معمول همیشه دست به همه چیز میزنی برف پاکن و چرا...
17 مرداد 1393

یه دنیا سوال؟؟؟؟؟

یه صدایی از بیرون خونه میاد! کوروش: مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای ماشین بود پسرم!  کوروش: ببینم! مامان کوروش رو بغل میکنه میبره پشت پنجره تا ماشینا رو ببینه کوروش: دوداس(کجاست) ؟ مامان:رد شد رفت دیگه پسرم دو دقیقه بعد .......... دوباره صدا میاد این بار صدای بازی بچه ها کوروش:eehhhh مامان دون چی بودش؟ مامان:صدای بچه هاست دارن بازی میکنن کوروش:ببینم!  باز مامان بغلش میکنه میبره پشت پنجره تا بچه ها رو ببینه دو سه دقیقه بعد دوباره صدا میاد اینبار صدای بسته شدن در خونه همسایه... کوروش:eeeeeehh  مامان دون چی بودش؟ مامان :صدای ...
12 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد